پارک کوهستانی جلفا
هدیه نازم دیروز قرار شد با عمو اینا و مامان جون بریم جلفا، صبح زودی بیدار شدیمو حاضر شدیمو رفتیم خونه مامان جون و از اونجام با عمو اینا یکی شدیمو راه افتادیم به طرف جلفا از صوفیان که رد شدیم هوا گرفت و تا به یام رسیدیم بارون گرفت اینم شانس ماست دیگه ولی خداروشکر از مرند که گذشتیم بارون کمتر شد و تا رسیدیم جلفا دیگه قطع شد و هوا آفتابی شد تو ماشین هم زیاد شلوغی نکردی و بیشتر حواست به آرتین جون بود و انگار داشتی فیلم میدیدی تو ماشین حس کردم که انگار بهت سرما خورده که بعد اینکه از ماشین افتادیم دیدم بععععععععععععععععله سرما خوردی اولا یکم حوصله نداشتی و اذیت کردی بی دلیل گریه میکردی حتی نذاشتی درست و حسابی ناهار بخوریم...با...
عاشق نون بربری
دخترک خوشگلم از بین نونها علاقه شدیدی به نون بربری داری دیروز عصر خواب بودی وقتی بابا اومد بربری گرفته بود شما خواب آلود چشاتو باز کردی تا نون بربری رو دست بابا دیدی خوابت از سرت پرید زودی نشستی و بربری خواستی خودتم به یه تیکه از نون راضی نمیشی و دوست داری همشو بدیم دستت و اما یه چیز که راجع به بربریه از قلم افتاده: جمعه وقتی صبح بابا برا خرید بربی میرفت بیرون گفت شمارو هم حاضر کنم تا باهاش بری نون بگیری رفتینو اومدنی دیدم هر دو تا بربری رو دستت گرفتی و میای قربون تو دختر خوشگلم بشم منتظر شدی نونا رو ازت بگیریم تا دیدی نمیگیریم انداختی زمین ...
عشق بادکنک
دختر باهوشم ماشالله به همه چی دقت میکنی اخیرا عکس یه بادکنک رو تو یه کاغذ دیدی و به اصرار اونو بهم نشون دادی منم که نمیدونست بادکنک و نشون میدی هی میگفتم آره هدیه کاغذه که شما با اصرار دوباره نشون میدادی که بابا کاغذو نمیگم که بادکنک رو میگم یهو حواسم به بادکنک رفت و تا گفتم بادکنکو میگی شما با خوشحالی ستو تکون دادی و دستاتو گذاشتی کمرت که بععععععععععععععععععله پس بادکنک بیارین مام که خونه بادکنک نداشتیم هرطور که خواستم از یادت ببرم نشد که نشد و شما شروع کردی به گریه بالاخره مجبور شدم به بابا زنگ بزنمو بگم برات بادکنک بگیره بابا هم که هر لحظه آماده ی خدمت به دختر نانازش هست در عرض ایکی ثانیه بادکنک برات خرید و اومد شما از خوشحالی ...
حوادث اخیر تو خونه مامانی
هدیه گلم از اونجایی که عاشق حیاطی وقتی میریم خونه مامانی از حیاط خونه نمیای از اونجام که هوا هنوز نسبتا سرده منم میترسم سرما بخوری و میخوام بیارمت خونه که سر این موضوع کلی باهم دعوا داریم هفته قبل دوبار رفتیم خونه مامانی که عکسای هر دو دفعه رو یه جا برات میذارم اول از همه از خرابکاریت بگم:تازگیها دوست داری غذاتو بذاریم جلوت و خودت بخوریش و چون نمیتونی همشو میریزی زمین یه بار بعد اینکه من شامو خوردم بشقابمو ازم خواستی و با قاشق شروع کردی به زدن تو بشقاب و قتی دیدم آلودگی صوتی ایجاد کردی رفتم از آشپزخونه یه چیز نشکن بیارم که دیدم اونقدر تو بشقاب زدی که شکوندیش اینم عکس اون بشقاب تلف شده اینجام داری حیاطو جارو میزنی ی...
سفر یهویی به رشت
عروسکم چهارشنبه هفته قبل مامانی اینا یهویی تصمیم گرفتن برن پیش دایی عطا به ما هم پیشنهاد دادن ولی از اونجایی که بابا نمیتونست مرخصی بگیره اصلا امیدی به رفتن نبود که بابا گفت شما برین منم واسه رفتن دودل بودم از یه طرفی میدونستم که تازگیها بیرون اذیت میکنی از طرفی هم که بابا نمیومد منم دل و دماغ رفتن نداشتم مامانی گفت منم تو نگهداشتن هدیه کمکت میکنم از طرفی هم که میدونستم دایی دلش برات یه ذره شده راضی به رفتن شدمو پنجشنبه بعد از ناهار حرکت کردیم از اتوبان رفتیمو بعد از زنجان یه تابلو بود که نشون میداد به طرف رشت،اون جاده رو تا به حال نیومده بودیم انگاری از گیلوان رد میشد و به طرف رشت میرفت وای چه جاده ی خطرناکی بود کلا پیچ در پی...
دستمال کاغذی
عسلم ا ز اول به دستمال کاغذی علاقه عجیبی داری اوایل تا گیرش میاوردی میخوردی ولی الان یاد گرفتی وقتی دستت یا لباست کثیف بشه دستمال کاغذی رو ازم میگیری و پاکش میکنی خیلی قشنگ بعد از غذا دهونتو با دستمال تمیز میکنی اگه دستمال کاغذی رو با قوطی گیر بیاری میشینی یکی یکی دستمال هارو میکشی و بعد اینکه خالی شد شروع میکنی به پاره کردنشون و خیلی هم از این کار کیف میکنی اینم یه نمونه از کارت که وقتی دستم بند بود ساکت و خونسرد دستمال کاغذی رو گیر آوردی و این بلا رو سرش آوردی ...
از قلم افتاده های یک ماه اخیر
ناز گلم بعضی از عکسات از ماه قبل رو لپ تاب موندن که اونارو با توضیح برات میذارم تقریبا یه ماه پیش مزه ی پفک رو چشیدی و از اونجا که شور رو دوست داری پفک رو هم پسندیدی ولی شرمنده خانوم گل با این طور چیزا مخالفم و تا بتونم با خوردن پفک و چیبس و اینطور چیزا که ارزش غذایی ندارن ممانعت خواهم کرد اینم عکست حین خوردن پفک یه مدت بعد عید الکی گریه میکردی و میخواستی بغلم باشی و بعضا حتی تو بغلم هم گریه میکردی واقعا کلافه بودمو نمیدونستم چیکار کنم که راه چاره رو مامانی پیدا کرد شمارو برد حموم آبشو باز کرد و شیلنگو داد دستت تا بازی کنی که یه مدت اینطوری کردیم تا گریه الکی یادت رفت اینم عکسات تو حموم معمولا هر غذایی رو اگ...
نماز
جونم عسلم تازگیها تا بهت میگم هدیه بذار برم وضو بگیرم منو نگاه میکنی و وقتی تموم شدم با سرعت 120 میری و سجادمو از زیر تخت میکشی بیرون وپهنش میکنی و با من شروع میکنی به نماز خوندن وقتی سجده میری الکی یه چیزایی میگی مثلا ذکر میگی تا من نمازمو تموم کنم نظم سجادمو میزنی بهم دعا هامو یه طرف میندازی تسبیح رو طرف دیگه و اگه مهر هم دم دستت باشه با کمال میل نوش جان میکنی همه آرزوم اینه که دختری معتقد و با عفت باشی و برا اینطور بودنت تمام سعیمو میکنم جانماز سجاده رو برداشتی واسه خودت بازش کردی و مهر گذاشتی نماز میخونی مشهدی خانم اینجا داره سلام نماز رو میده اینم سجده شکر مشهدی نماز قبول مشهدی خانوم ...