هدیههدیه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

هــــدیـــــه

اعتصاب غذا

عسلم امروز سه شنبه هست و شما از جمعه غذا نمیخوری فقط شیر میخوری خیلی برات نگرانم پریروز به زور لوازم آرایشی یه تخم مرغ خوروندم بعدش دیگه هیچی نخوردی و این ترفند لوازم آرایشی هم دیگه جواب نمیده  هر چی میدم بخوری به زور میدی به عروسکات که بخورن موز رو دادم دستت که شاید یکم بخوری به زور به عروسکت میدادی دیگه حالم بدجور گرفته بود بابا هم یه پیشنهاد داد که منم با کله قبول کردم...گفت پیاده بریم ائل گلی یه دوری بزنیم و برگردیم هدیه هم شاید بیرون یه چیزی بخوره منم برات یه موز برداشتمو با بابا راه افتادیم برگشتنی دیدم انگار گرسنه ای کم کم از موز بهت دادم تا برسیم خونه تقریبا از نصف زیادترشو خورده بودی  خوشگلم ما قبلاها که شما تشریف ند...
21 خرداد 1392

شیطونک شیرین

عزیزم جونم برات بگه که در این چند روز که دایی اومده بود و خونه مامانی بودیم هر شیطنت و خرابکاری که بلد بودی کردی که دست مریضاد تو این چند روزه هم واژه های مامانی و بابایی رو خیلی قشنگ ادا میکنی و اما تازگیها به هیچ وجه نمیتونستم داروهاتو بدم که اخیرا کشف کردم عاشق آرایش کردنی منم از این استفاده کردم الان وقتی میخوام داروهاتو بدم یه دونه هم کرم میارم میگم هدیه داروتو بخور میخوام کرم بزنم برات...شمام با کمال میل داروهاتو نوش جان میکنی تا پات به خونه مامانی رسید تصمیم گرفتی دکوراسیون آشپزخونه رو تغییر بدی  و شروع کردی به جابه جایی دراورها    حیاط رو بیشتر از هرجایی دوست داری به خصوص وقتی میخوایم حیاط رو بشوریم دیگ...
19 خرداد 1392

قزل آی

دخترکم 5شنبه ساعت دوروبر 8 عصر بود که بابا زنگید که شما فسقلی رو آماده کنم تا برین بیرون منم که تو خونه دلم گرفته بود به بابا گفتم که منم میام و ایشونم با کمال میل قبول کردن همینطوری تو ماشین دور میزدیم واسه خودمون که بابا پیشنهاد داد بریم کافی شاپ سنتی قزل آی بابا تازگیها با دوستاش خیلی به این کافی شاپ میرفت منم که خیلی مشتاق بودم ببینم چطور جاییه زودی قبو ل کردم خداییش جای دنج و سرسبزی بود کارکنان اونجا بابا رو خوب میشناختن و خوب ازمون پذیرایی کردن به خصوص از شما که یه بستنی خاص و شیک براتون درست کرده بودن اما از شما بگم: همه کارکنان اونجا دوست داشتن شمارو از نزدیک ببینن از بابا خواستن که شمارو ببره تا از نزدیک ببیننت ولی ...
12 خرداد 1392

کرم زدن دخملی

خوشگلم امروز که از حموم دراومدیم وقتی داشتم به دستام کرم مرطوب کننده میزدم بلافاصله دیدم شمام میخوای کرم رو از دستم گرفتی و با دستت به صورت میزدی که مثلا داری کرم میزنی منم مجبور شدمو یکم کرم به دست و صورتت زدم چقدم ساکت نشسته بودی و ژست گرفته بودی که کرم بزنم جیکت هم در نمیومد حالا اگه میخواستم دواهاتو بدم کلی با هم دعوا داشتیم اینم عکسایی که امروز بعد حمو گرفتم اینم تبلیغ مرطوب کننده صورت ...
12 خرداد 1392

جوانی کجایی که یادت بخیر...!!!

عزیزم چند روز پیش وقتی با بابا مشغول بازی بودی پستونکتو پیدا کردی و وقتی بهت گفتیم بذار تو دهنت گذاشتی و به یاد قدیما شروع کردی به خوردنش  جالب اینجاست که وقتی هم میخوردیش بهش نگاه میکردی که اونوقت نگاهات چپ میشد اینم یه عکس با کلاه بنده ...
11 خرداد 1392

بازی وبلاگی

سلام به همه دوستای گلمون امروز موقع چک کردن نظراتم دیدم به یه بازی وبلاگی دعوت شدم که بازم مامان گل مهدیس و ملیسا که همیشه بهمون لطف داره دعوتمون کرده که ازش بی نهایت ممنونم و اما سوالای بازی و جواب بنده بزرگ ترین ترس زندگیت؟ ترس از دست دادن خانوادم اگر 24 ساعت نامرئی میشدی چی کار میکردی؟ نمیدونم  اگر غول چراغ جادو توانایی براورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرف رو داشته باشد آن آرزو چیست؟ خوشبختی از میان سگ اسب پلنگ گربه وعقاب کدام یک را دوست داری؟ اسب کارتون مورد علاقه کودکیت؟ دختر مهربان فوتبالیست ها در پختن چه غذاهایی تبحر نداری؟ آش چون دوست ندارم اولین واکنشت موقع اعصبانیت؟ تر...
11 خرداد 1392

آدامس

خوشگلکم تازگیها فهمیدم که عاشق آدامسی  بلافاصله بعد از اینکه متوجه شی داریم آدامس میخوریم فوری میخوایش تو این زمان دوتا راه حل برامون هست یا ما هم باید از خیر آدامس بگذریم یا به شمام بدیم وقتی بهت آدامس میدم مثل اینکه تخمه میخوری بین دو تا دندونت میذاری و میخوریش اینم عکس حین خوردن آدامس لازم به ذکره که دادن داروهات هم شده یه معضل تا میبینی داروهاتو دارم آماده میکنم فوری جیم میشی  اگه خونه مامانی اینا باشیم میری بغلش و پناه میگیری اگه خونه خودمون باشیم هم که الفرار  دیشب موقع دادن داروها رفتی زیر میز ناهارخوری و یه ده دقیقه ای موندی هرچی میگفتی بیا بیرون بیشتر خودتو قایم میکردی  ولی چاره ای ندارم جز دادن دار...
5 خرداد 1392

بیل !!!

هدیه نازم هرچی از دست و دلبازی بابا بگم کم گفتم خداییش تو سخاوت دست همه رو از پشت میبنده برا شما دخملش هم که هر چی از دستش بربیاد میکنه همیشه برات بهترینها رو میخره وقتی ازش مایبیبی ایرانی میخوام بدون اینکه به حرفم گوش بده برات خارجیشو میخره که مبادا پاتو اذیت کنه تو اسباب بازی هم که هیشکی جلودارش نیست الانم بابا در نظر داره یکی از اون ماشینای بزرگ شارژی بخره تا باهاش کلی کیف کنی ولی از اونجا که یکم ترسو تشریف داری میترسیم ریسک کنیم و شمام سوارش نشی چون از کالسکه و هرچیزی که باعث تکون خوردنت بشه میترسی بابا برا ریختن ترست یه موتور پلاستیکی که شبیه فیل هست خرید اولا ترسیدی ولی بعدا از دسته اش گرفتی و بعدم سوارش شدی و کلی باهاش کیف کرد...
5 خرداد 1392

جایگاه جدید گل دختر

هدیه عزیزم تازگیها نمیذاری کاری بکنمو موقع ظرف شستن پاهامو میگیری و نمیذاری بشورم منم در پی کشف راه حلی برا این موضوع دریافتم که شمارو بهتره رو کابینت بذارم و با وسایلی نظیر قابلمه و آبکش سرگرمت کنم تا هم منو تماشا کنی و هم حوصلت سرنره  البته حواسم جمعه که خودتو خدایی نکرده از بالا پرت نکنی اینم هدیه گلی در جایگاه جدیدش ...
4 خرداد 1392