حوادث اخیر تو خونه مامانی
هدیه گلم
از اونجایی که عاشق حیاطی وقتی میریم خونه مامانی از حیاط خونه نمیای از اونجام که هوا هنوز نسبتا سرده منم میترسم سرما بخوری و میخوام بیارمت خونه که سر این موضوع کلی باهم دعوا داریم
هفته قبل دوبار رفتیم خونه مامانی که عکسای هر دو دفعه رو یه جا برات میذارم
اول از همه از خرابکاریت بگم:تازگیها دوست داری غذاتو بذاریم جلوت و خودت بخوریش و چون نمیتونی همشو میریزی زمین
یه بار بعد اینکه من شامو خوردم بشقابمو ازم خواستی و با قاشق شروع کردی به زدن تو بشقاب و قتی دیدم آلودگی صوتی ایجاد کردی رفتم از آشپزخونه یه چیز نشکن بیارم که دیدم اونقدر تو بشقاب زدی که شکوندیش اینم عکس اون بشقاب تلف شده
اینجام داری حیاطو جارو میزنی
یه لحظه چشمت به دمپایی خورد جارو رو ول کردی و دمپایی رو چسبیدی
بعد از بررسی گلها نوبت رسید به صندلی که مامانی نشسته بود
از اونم خسته شدی تصمیم گرفتی توپ بازی کنی
و اما لباسایی که مامانی در عرض نیم ساعت برات دوخت
اینجا مامانی گفت دستای هدیه رو نگاه که فوری دستتو بهم نشون دادی