پارک کوهستانی جلفا
هدیه نازم
دیروز قرار شد با عمو اینا و مامان جون بریم جلفا، صبح زودی بیدار شدیمو حاضر شدیمو رفتیم خونه مامان جون و از اونجام با عمو اینا یکی شدیمو راه افتادیم به طرف جلفا از صوفیان که رد شدیم هوا گرفت و تا به یام رسیدیم بارون گرفتاینم شانس ماست دیگهولی خداروشکر از مرند که گذشتیم بارون کمتر شد و تا رسیدیم جلفا دیگه قطع شد و هوا آفتابی شد
تو ماشین هم زیاد شلوغی نکردی و بیشتر حواست به آرتین جون بود و انگار داشتی فیلم میدیدی
تو ماشین حس کردم که انگار بهت سرما خورده که بعد اینکه از ماشین افتادیم دیدم بععععععععععععععععله سرما خوردیاولا یکم حوصله نداشتی و اذیت کردی بی دلیل گریه میکردی حتی نذاشتی درست و حسابی ناهار بخوریم...بابا زودی ناهارشو خورد تا شمارو ببره بگردونه تا منم ناهارمو بخورم
بعد ناهار خواستیم چندتا ازت عکس بگیریم که دیدیم اعصاب مصاب نداری اینم عکسای اون لحظه
اینم پشت صحنه بود که بزرگ مرد هنر ایران آرتین خان داره واسه عکس خودشو حاضر میکنه
آرتین جون هم سرماخوردگی داشت و زن عمو از بابت دارو مجهز بودن و مام دست به دامان ایشون شدیمو بهت داروی سرماخوردگی دادیم بعد ناهار یکم خوابیدی وقتی بلند شدی یکم حوصلت سرجاش اومده بود
من و زن عمو خواستیم بریم سینما 5 بعدی که شما تو بغل بابا نموندی و نذاشتی به این دلیلم ما آرتین جونو گرفتیم تا عمو و زن عمو برن سینما
بعد اومدیمو باهم توپ بازی کردیمو بابا هم ازمون کلی عکس گرفت
شما بالای یکی از سکوها وایساده بودی و توپ رو مینداختی لب سکو وایمیستادی و دستور میدادی که توپ رو برات بیارم
اینم کاپیتان هدیه
بعد از توپ بازی رفتیم کنار آب که شما آب رو نگاه کنی که به نگاه کردن راضی نشدی و خواستی دستاتو هم بهش بزنی خیلی قشنگ با آب بازی میکردیبعدش دستاتو شستمو بهت یه خیار دادم و خواستیم با آرتین عکساتو بگیریم که نذاشتین اصلا تا آرتین میخواست بیاد کنارت شما زودی جیم میشدی
اما چیزی که تو این گردش کشف کردیم:عاشق توت هستی
موقع اومدن بابا برات توت چید و اما این توت ها از دست بابا که برا دخملی چیده خوردن داره
عصر هم یه دوری تو بازار جلفا زدیم شما باز از بین اون همه چیز فقط دو چیز نظرتو جلب میکرد: کفش و بادکنک، برا شما و آرتین جون بادکنک خریدیمو شامو هم تو یکی از پارکهای ورودی شهر خوردیم شمام کلی بدو بدو کردی خوش گذروندی