روز دوم تولد
فدات شم دوم بهمن هم رفتیم خونه مامانی
اول باید میرفتیم واکسن یک سالگیتو بزنن
رفتیم بهداشت و کنترل کردن و واکسن زدن اینبار از بازوت زدن
فدات شم خوب وزن نگرفتی با اون محور که جلو میرفتی پایین تر افتادی
قربونت برم آخه غذا نمیخوری هر چی هم که که میخوری تو بغلم میخوری اونم در حال گردش
منم این روزا کمردرد گرفتم فدات شم نمیدونم دیگه چه تکنیکی بکار بگیرم تا غذا بخوری
خلاصه بگذریم..
شب مامانی سنگ تموم گذاشته بود و کلی تشریفات کرده بود
اینجا کیک که شکلش بهم خورده بود برات ترسناک نبود و کلاه رو هم که نبرده بودم
خونه مامانی 30 -40 تا بادکنک بود که اول باهاشون بازی کردی بعد بازم ترسیدی
واما عکسات تو دومین روز تولد در ادامه مطالب
باز دخترم عصبانیه
لباس هاشو عوض کرد و با هویچ داره بازی میکنه
اینجام النگوهاشو نشون میده
اینجام طرز گرفتن دستو نگاه..
اینجام عروس میخواد برقصه
اینجام میگم الهی فدات بشم...تو به سینه ات میزنی یعنی منم فدات بشم...خدانکنه عشقم
و اما عروس چهار دست وپا
بازم تسبیح...یار جدا نشدنی هدیه!!!
اینجام طرز گرفتن دست و نگاه..
عروسم به عروسکش با عشق شیر میده..قربون دختر بامحبتم
اینجام داره چشم عروسکو درمیاره!!
واما اینجام دخترم نماز میخونه....وااااااای قربونت بشم من