نمونه گیری
فدات شم ماه قبل که برا کنترل رفته بودیم دکتر تو آزمایشاتت عفونت اداری دیده شده بود دکتر واسه 10 روز دارو داد و برا امروز برات آزمایش نوشت تا دوباره کنترل کنه ببینه خوب شدی یا نه....بعد از اینکه بیدار شدی خواستم نمونه رو حاضر کنم که نمیذاشتی ساعت 10 و نیم شروع کردیم تا 11 بازی میکردی و کاری نداشتی منم هی آب بهت میدادم که شاید زودتر نمونه رو بگیرم که نه که نه ....بعد ساعت 11 حوصلت سر رفت هرجی دم دستم بود بهت دادم تا اروم شی ولی بی فایده بود....عروسک ... خرس .... کتابهات....کتابای بابا.....دندون گیر.....موس رایانه .... لپ تاب و خلاصه تا 12 به زور نگهت داشتم دیگه کاری به ذهنم نمیرسید.....گریه هات اوج گرفت تا اینکه کم موند از نمونه گیری منصرف شم زنگ زدم به مامانی که راه چاره ای برام بگه....بله...مامانی گفت تورو بذارم تو یه تشت بزرگ و مثل ماشین این ور اونور ببرمت اینکار رو کردم تا اینکه 12 و یه ربع بود که تونستیم نمونه رو بگیریم....وااااااای بازم خسته شدم....ببخش عزیزم نمیخوام اذیتت کنم ولی مجبورم نمیخوام وقتی بزرگ شدی خدا نکرده مشکلی برات پیش بیاد.
هدیه اخمو حین نمونه گیری
اینم وسایلایی که میخواستم سرگرمت کنم تا آروم بشی