28 ماهگی گلم
سلام عزیزم فدات شم باید بگم که ماشالله خانومی شدی و البته کمی شلوغتر از قبل
دیگه زمام امور به دست شماست و بیشتر خواسته هاتو هم عملی میکنی البته با این بابایی که شما دارین اگه من بزارم 100 درصد خواسته های شما عملیه ولی بنده جاهایی از بابا میخوام که بهتون نه بگه که زیاد لوس نشین البته ببخشیدها
کم کم داری فارسی حرف زدن رو هم یاد میگیری البته خیلی از حرفات سر و ته شون معلوم نیست مثلا:
برو کنار ---> برو نینار
بیا -----> بیلا
خیلی از حرفارو قشنگ میگی که الان حضور ذهن ندارم فرهنگ لغات اس هم همچنان در حال افزایشه
به سه و شش هم میگی اس
وقتی دیدم به آب همچنان اس میگی مجبور شدم به جای سو یاد بدم بگی آب و چنین شد که یه اس از فرهنگ لغاتت حذف شد
وقتی آب میخوای با باقی مانده آب میزهارو میشوری و بعدم با دستمال پاک میکنی که به فکر خودت داری تمیزشون میکنی که میزهامو لکه دار و ثیف میشن
عاشق اینی که اسباب بازیهاتو بریزی همه جا و کسی بهشون دست نزنه و جمعشون نکنه
خیلی ترانه رو دوست داری و فوری با شنیدن یه ترانه شروع میکنی به نانای و از بین ترانه ها ترانه های آذری رو خیلی دوست داری و یه سی دی آموزشی رقص آذری برات گرفتم که رقصت خیلی بهتر شده
این روزا با باباجون و بابا میرین بیرون خرید میکنین و در ضمن اصلا خونه رو دوست نداری و دوست داری فقط بیرون باشی
وقتی میریم خونه بابا جون اینا شما با بابا جون گلهارو آب میدین حیاطو تمیز میکنی و اینکارو خیلی دوست داری
چند روز پیش رفتیم عروسی پسر عموم که شما از بدو ورود تا یکی دو ساعت بعدش هرچی آجیل بود رو خوردین بعد نیم ساعتی اومدی بغلم و خوابیدی بعدش هم که بیدار شدی گفتی بریم
راستی از کنکور هم مجاز شدم رتبه ام چندان خوب نشده توکل به خدا ببینیم مرحله دوم چی میشه
از حمیده جون و مامان امیررضا هم تشکر ویژه دارم ممنونم ازشون و دوباره میخوام که برام دعا کنن ببخشین دیگه شرمندتونم
ادامه مطالب یادتون نره
یه شب رفتیم شاه گلی یه دوری بزنیم که با اصرار شما رفتیم شهر بازیش
ما همچنان با غذا خوردنت مشکل داریم یا باید مشغول یه کاری باشی یا هم که باید تو بالکن یا حیاط باشی که غذا بخوری یه روز برا ناهارخوردنت این ناخن مصنوعی هارو با نوار چسب رو ناخنات چسبوندم به ازای هر ناخن یه قاشق غذا خوردی
اومدیم پارک نزدیک خونمون اونقدر بازی کردی آخرسرم با گریه از پارک اومدیم بیرون چون نمیخواستین بریم خونه
فدات شم عاشق پیرهن هستی دوست داری بپوشی و نانای کنی یه روز مامانی برات پیرهن میدوخت مدام رفتی و اومدی گفتی تموم شد بپوشم؟
اینارو هم مامانی برات دوخته
اینم اون پیرهنی که برا دوخته شدنش انتظار کشیدی
پرنسسم تو عروسی پسر عموم