هدیههدیه، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

هــــدیـــــه

27 ماهگی خانوم گل

1393/2/2 12:06
نویسنده : مامان هدبه
1,096 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل خوشبوی زندگیمون

عزیزم ماشالله روز به روز بزرگتر میشی و دلرباتر میشی درست 27 ماه گذشت بدون اینکه متوجه بشیم بزرگ شدی و به کمک خدا بزرگتر خواهی شد

این روزها عاشق نماز خوندنیقلب البته وقتی سجاده پهن میکنیم برات لذت بخش تره وقتی نمازمون تموم میشه با یه حالت ملتمسانه بهم برمیگردی و میگی مامان مازا (نماز)نیشخند یا میگی اللالی (الله اکبر) یعنی دوباره بخونیم وقتی بهت میگم هدیه تموم شدیم قبول باشه شمام بهم دست میدی میگی مامان بَقول(قبول)نیشخند که اونوقت میخوام بخورمتخوشمزه تو نماز هم هر چی میکنم شمام عینشو تکرار میکنی فقط بعد از رکوع بلافاصله میری سجده و قیام نمیکنیزبان

وقتی یکی از مامان بزرگا میان خونمون موقع رفتنشون یه قیامتی به پا میکنی که الله اعلم طفلی ها واسه اومدنشون پشیمون میشنناراحت ولی اخیرا بنده راه حلی پیدا کردم چیه؟سوال الان میگم:چشمکاز اونجایی که شما عاشق بالا و پایین رفتن از پله هایین موقع رفتن مهمونامون از آسانسور میرن و ما هم پله نوردی میکنیم و تا میرسیم پایین میبینیم رفتناز خود راضی وبا شما میریم یه دوری میزنیمو برمیگردیم خونهلبخند

از تون حرف زدنم با گوشی فورا میفهمی با کی حرف زدم و بعد از اینکه گوشی رو گذاشتم اسم اون طرفی که باهاش حرف میزدمو میگی مثلا: بابا؟ و باید منم تایید کنم که بله عزیزم بابا بودمژه

از الان معلومه که ورزشو دوست داریقلب هر کجا ورزش ببینی خودت ورزش میکنی که هیچ منم وادار میکنی که باهات ورزش کنماز خود راضی

خیلی دوست داری غذا بپزی سبزی پاک کنی لباس بشوری و سرامیک پاک کنی سفره بیاری و جمعش کنی بعده اینکه مهمونامون برن فورا بشقابا و استکانارو جمع میکنی و میبری آشپزخونه و از این قبیل در یک کلام یه دختر خونه داریخنده

و اما نازگلم این هفته هفته مادره ولادت بانوی دو عالم پاکترین بانو حضرت فاطمه زهرا (س) بود روزی که سه ساله به خاطر مادر بودنم که یه حسه متفاوته و هر کی مادر نشه نمیفهمه تجربه میکنم عزیزم من و مامانم خیلی صمیمی هستیم وقتی دختر بودم و بعضا یه اتفاقایی میافتاد و مامانم بهم میگفت تا مادر نشی نمیفهمی حسی رو که بهت دارم واقعا درک نمیکردم که چی میگفت درست سه روز بود که به دنیا اومده بودی اونوقت یکم زردی داشتی و خیلی نگرانت بودم من اون لحظه به حرف مامانم رسیدم فهمیدم که چی داره میگه مامانمو بغل کردمو زار زار گریه کردم مامانم همیشه از من تعریف میکنه ولی منم بعضا با بچگی هام رنجونده بودمش اون روز از ته دل بابت همه بچگی هام ازش معذرت خواستم نمیخواستم از بغلش جدا شم روز به روز که میگذره وقتی میبینم دوست دارم نخورم ولی بخوری نپوشم ولی بپوشی شاد بودنم در گرو شاد بودنت و مریضیم در گرو مریضیته اونوقت میفهمم مادری یعنی چی؟ من هر چی از مامانمو مهربونیاش بگم بازم کم گفتم چون مادرم وقتی که نیستمو نمیدونم هم به فکرمه و یادمه کم میارم وقتی راجع به مادرم حرف میزنم مامان من خواهر و برادر نداشت شایدم به این دلیل خیلی زیاد وابسته منو برادرام شد و از خودش به خاطر ما گذشت مادرم ای فرشته ی خوبیها خیلی دوست دارمو دستاتو که اینقدر زجر دیده اند و پاهاتو که زیرشون بهشته میبوسم  مادرم روزت مبارکقلباون روز بابا وقتی خونه مامانم اینا بودیم گفت بوسه بر پیشانی مادر بهشت رو بر انسان واجب میکنه من پا شدم و گفتم پس من اولین نفر  باشم که بوسه بر پیشانی مامانم میزنم دستو پیشانیشو بوسیدم شمام دیدی و تو روز مادر از صبح تا شب شما چندین بار دستمو بوسیدی فرشته ی من خیییییییییییییییلی دوست دارم ایشالا شمام وقتی مادر شی که خدا کنه مادر هم بشی اونوقت میفهمی چی گفتماز خود راضی

دختر گلم هر روز یه چیزه تازه یاد میگیری هر روز شیرین تر میشی فقط کوتاهی هایم را در حقت بپزیر کمتر میتونم وبلاگت بییام و هر چی اتفاق میافته بنویسم ببخشم

و اما برا دیدن عکسا بفرمایین ادامه مطالب

چند روز پیش رفتیم خونه مامان جون اینا عصر با مامان جون رفتیم یکی از پارکهای نزدیک خونشون که شما خیلی خوشحال بود و اولین عکس بهاریت رو هم تو حیاط مامان جون اینا کنار درخت کوچیک پر شکوفه انداختیمقلب

دیروز موقع رفتن به خونه مامان جون اینا انداختیم

فدات شم تو فکر چی هستی؟زبان

 

الان موقعی که وبلاگت رو آپ میکردم یهو دیدم رو کاناپه خوابت برده

بخواب فرشته خوشگلم دوست داریم فراوانبغل

پسندها (6)

نظرات (9)

مامان فاطمه
4 اردیبهشت 93 16:56
ای جووونم 27 ماهگیت مبارک باشه خانوووم طلا به به عجب خانوم کدبانوییجیگرتو بخورم که تو همه عکسا ناز افتادی عسل من الهی خوابشو ببین،فرشته کوچولو دوست دارم
مامان هدبه
پاسخ
ممنونم عزیزم
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
11 اردیبهشت 93 15:09
امشب ،شب آرزوهاست و من آرزو دارم دلت مثل بهار، پر شوداز لحظه های ماندگار زندگیت خالی از اندوه و غم، لحظه های شادمانی بی شمار(( التماس دعا ))
مامان هدبه
پاسخ
محتاج دعا عزیزم
مامان آرتا (گل پسر)
15 اردیبهشت 93 8:34
سلام. چه فرشته شیرینی. ماشالا ماشالا خیلی بزرگ و خانوم شده. خدا نگهدارش باشه
مامان هدبه
پاسخ
سلام عزیزم خوش اومدین به وبلاگمون ممنونم عزیزم خوشحال شدم از حضورتون حتما دوباره بهمون سر بزنین
مامان نگار
16 اردیبهشت 93 10:41
خیلی ناز شده این دختر بلا
مامان امیررضا
19 اردیبهشت 93 11:13
سلام به هدیه عزیزم و مامان گلش به به دختر گلمون چه بزرگ شده و خانوم...الهی خاله قربون نماز خوندت بشه.....عزیزم امیدوارم همه ما بتونیم ذره ای از زحمت هایی که مادرمون برامون کشیدن رو جبران کنیم.... عزیزم دعایی که خواسته بودی به حمیده جون سفارش کردی بهم رسید و برات دعا کردم...ایشالله به همه خواسته های دلت برسی
مامان هدبه
پاسخ
سلام دوست عزیزم ممنونم ازت بی نهایت اینکه به حرفم ارزش قایل شدینو حرفمو به گوش آقامون رسوندین برام مایه افتخاردستتون درد نکنه و زیارتتونم قبول درگاه حق
مامان امیررضا
22 اردیبهشت 93 19:32
میلاد مرتضی اسدالله حیدر است جشن ولادت علی(ع) آن میر صفدر است زوجی برای فاطمه حق آفریده است این زادروز همسر زهرای اطهر است خدا سایه همه پدر های عزیز روی سر بچه ها حفظ کنه
مامان هدبه
پاسخ
الهی آمین
مادر محمد
27 اردیبهشت 93 18:21
سلام به مامن مهربون و دختر گلشون من اومدم خاطرات شمارو خوندم و خیلی خوشم اومد اگر مایل هستید در این دنیای مجازی دوستهای خوبی برای هم باشیم. حتما به من هم سر بزنید منتظرتون هستم.
مامان هدبه
پاسخ
سلام عزیزم حتما چرا که نهخدمتتون میرسم
مامان مریم
10 خرداد 93 8:27
خیلی خوب نوشته بودی عزیزم..واقعا تا وقتی مادر نشده بودیم هیچ درکی از عشق مادرونه نداشتیم..خدا سایه شونو همیشه رو سرمون نگه داره...با تاخیر تبریک میگم...امیدوارم همیشه در کنار این فرشته ی خوشگل و دوس داشتنی سالم و خوش باشین
مامانی و بابایی دخمل بلا
24 خرداد 93 15:02
سلام دوست عزیز و مهربونم عیدتوووووووون مبارککککککککک . از وبلاگ زمینه سازان ظهور نیز دیدن کنید و کامنتی برای امام زمانمان ثبت کنید . http://www.yamahdiefateme.blogfa.com
مامان هدبه
پاسخ
چشم