هدیههدیه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

هــــدیـــــه

باغلارباغی

1392/6/20 11:35
نویسنده : مامان هدبه
875 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان و بابا

خوشگلم دو هفته هست که پنج شنبه ها میریم باغلارباغی و شمام حسابی کیف میکنی

اولین پنج شنبه:

ساعت حوالی 9 بود که بابا زنگید و گفت دوست دارین بریم بیرونسوالمنم که به خاطر شما همیشه آماده باشم و برا رفتن به بیرون بهانه ندارمو موافقمم فوری قبول کردم زودی بند و بساط شامو حاضر کردمو تو سبد گذاشتم و برا رفتن به بیرون حاضر شدیم یکم از شام که ماکارونی بود برات جدا کردم که بهت بدم تا بیرون گشنه نشی و شمام نخوردی دیگه برات ظرف هم برنداشتم چون فکر نمیکردم غذا بخوری.

بابا گفت ایل گلی که خیییییلی شلوغه اگه اونجا بریم تو ترافیک میمونیم پارک هارو یکی یکی رد کردیم تا رسیدیم باغمیشه ،یه پارکی بود که تقریبا از هر لحاظ برا شما امن بود همونجا پیاده شدیمو شاممون خوردیم شما که یه لحظه ننشستی و فقط اونجایی که نشسته بودیم دورمون میگشتی که یه لحظه غذای بابا رو دیدی و غذا خواستی یکم بهت دادم ولی بازم خواستی منم که برات ظرف نداشتم بابا مجبور شد ظرفشو به شما بده منم به بابا و منم تو قابلمه بخورمخنثی شما با چه اشتهایی غذا خوردی و بلند شدی و به کار دور زدنت مشغول شدیزبان هوا خیییییییلی سرد بود دیگه نتونستیم زیاد بشینیم ساعت حدود 11 بود که بلند شدیم.

تو ماشین بودیم که مامانی اینا زنگیدن که ما داریم میریم ایل گلی اگه شمام بیرونین بیاین اونجا که منم گفتم اونجا خیییلی شلوغه اگه میخواین بریم باغلارباغی اونام قبول کردنو رفتیم باغلارباغی

از طرف پارکینگ وارد شدیم ابتدا یه حوض بزرگ آب بود که شما با دیدنش کلی ذوق کردی و اس گفتی و میخواستی بری و با آب بازی کنی که نذاشتیمو یکم داخل تر که شدیم مری گوراند رو دیدی و فریاد زدی ابـــــــــــــــــــــــــــــــسسسسسسسسس(اسب) رفتیمو شما از نزدیک اونارو نگاه کردی خواستیم سوارت کنیم که شما موافق نبودی و با یه اووووخ (یوخ) کوبنده مخالفتتو اعلام کردی به زور از اونجا جدات کردیمو به طرف باغ پرندگان راه افتادیم که تو راه صدای آهنگ و موسیقی زیادتر شد و یهو شما شروع کردی به رقصیدن ، هر کاری می کردیم از اونجا جدا نمیشدی و نانای میکردی به زور بغلم کردمو رفتیم باغ پرندگان. تا وارد شدیم چشمت به شیر افتاد و گفتی اس(شیر) و بعضی از حیوووونارو میشناختی ماشالله ،مونده بود با یکی دو بار تکرار چطور اونارو یاد گرفتی؟ماچ

خلاصه از باغ پرندگان هم بیرون اومدیمو تو یکی از نیمکتها نشستیمو پفک خوردیمو شمام با بابا رفتی و یه فرفره خریدی و کم کم راه افتادیم به طرف ماشین.

اما پنج شنبه دوم:

اونروز مراسم چهلم پسرعموی بابا بود بنده شمارو پیش مامانی گذاشتمو رفتم مراسم ساعت حدودای 9 تموم شدیمو بابا سرما خورده بود رفتیم دکتر و بعدم اومدیم خونه مامانی، دیدیم مامانی رو کلی اذیت کردی و ایشونم آخر سر اومده کوچه تا شاید یکم آروم تر شیWhoop De Doo تا منو دیدی خییییییلی محلم نذاشتی و رفتی بغل بابا انگار باهام قهر بودیقهر بعد با کلی منت کشی اومدی بغلم.تو خونه تصمیم گرفتیم شامو بریم بیرون بعدم بریم باغلارباغی.

تا باغلار باغی رسیدیم همون حوض آبو نشونمون دادی و اسبای مری گوراند و تا به اون قسمت موسیقی و آهنگ رسیدیم دوباره شروع کردی به رقص  همه نگات میکردنو میخندیدن نیشخنداز اون قسمت تکونم نمیخوردی اومدیم طرفای چرخ و فلک نشستیم که تو یه دیواری کارتونی رو نقاشی کرده بودن که شما با دیدنش گفتی دارتون(کارتون) و رفتی و بهش دست زدی راستی اینبارم یه فرفره خریدی که بابایی برات هدیه داد یه استخر توپ بود که بچه ها بازی میکردن شمام خیلی خوشت اومده بود و نگاهشون میکردی اینبارم چسبیدی اونجا و جدا نشدی که بابا یه توپ کوچلو از اونا برات گرفتو به کمک اون جدا شدی و دیگه خیلی دیر شده بود با مامانی اینا هماهنگ شدیمو بیرون اومدیم.

عکسای این دو پنج شنبه روی گوشیمه و گوشیم هم خونه مامانی اینا مونده به محض اینکه گوشیم به دستم برسه عکسارو براتون میذارمچشمک

اما چند تا عکس تو این چند روزه که نبودیم تو ادامه مطالبزبان

 

نهایت هیجان و شوق برا رفتن به ددر

ابوووووو(الو)قهقهه

اینم کادوی روز دخترقلب

وقتی میریم بیرون یکی از این سه تل رو نمیزنی اینجا رفتی هر سه رو با هم زدی و مسواک میزنینیشخند

اینم عکسای باغلارباغی:

این اون غذایی که میگفتم با اشتها خوردی:)

 

اینجام داری اسبای مری گوراند رو نگاه میکنی

اینم فرفره ای که بابا برات خرید

دااااااااارتون(کارتون)

اینم استخر توپ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان فاطمه
20 شهریور 92 15:08
عزیزم قربون ذوق کردنت برم منتو عکس سومی خیلی ناز افتادی دلم میخواد بخورمت کادوت مبارک خیلی قشنگن.مامانی به ما هم سر بزن


ممنونم عزیزم لطف داری
چشم حتما سر فرصت میام پیشتون
حمیده
20 شهریور 92 16:44
همیشه به خوشی و گشت وگذار....
نای نای کردنت خیلی بامزه بود تو اون وضعیت خوشگل خانوم،نمیگی گ ش ت میاد میگیرتت
ابس ووی چه بانمک،تو ذهنم تصورکردم اون لحظه رو،خیلی خوردنی میشه
هدیه جونم کادوهاتم خیلی خوشگله،مبارکت باشه.

این گلها هم کادوی من برات



خاله وقتی صدای موسیقی رو میشنوم دیگه نمیتونم خودمو نگه دارم گشت هم تو اون وضعیت نمیتونه متوقفم کنه
ممنونم از لطفتون
مامان سونیا
20 شهریور 92 18:30
همیشه به گردش و شادی
چه عکسای قشنگی یکی از یکی خوشگلتر
کادوی روز دخترت هم خیلی خوشگله مبارکت باشه هدیه خانم


مرسی عزیزم
مامان امیرضا
20 شهریور 92 18:56
به به پارک......

ذوق دخمل طلا رو برای بیرون رفتن...

کاش عکساش بود ما این نی نای نای کردن هدیه جون رو میدیم....

از تصورش ادم خندش میگیره چه برسه عکسشم ببینه....

باغلار یعنی چه؟

چه هدیه هایی؟

مبارکش باشه....






عکساشو خواهم گذاشت ولی چندان معلوم نیست

باغلار جمع باغ هست به معنی باغها


مامان ثمین
21 شهریور 92 0:03
سلام عزیزم خوبین میبینم من وشما تقریبا یه حسی داشتیم وکمتر آپ شدیم
امیدوارم همیشه شاد وسلامت باشین وشادددددددددددددددددددددددددددددددددددد
قربون دخملی بشم من با اون موهای مشکی ونازش


بله گلم...ممنونم از لطفت
Mamani ye Zahra
21 شهریور 92 1:41
Khosh bashi golam
kadoohat ham kheyli gashang hastand , mobaraket bashand


مرسی گلم
مریم--------❤
21 شهریور 92 8:16
سلامـــــــــــــــت عزیزم
همیشه به گردش
چ دختر مهربون و خوشگلی
لباسهاتم خیلی نازن


سلام گلم...ممنونم از نگاههای نازت
مامان امیررضا
21 شهریور 92 16:10
سلام عزیز دلم هدیه جونم
ماشالله بزرگ و خانم شدی عسلم
مثل امیررضا هم که همه جا نانای میکنی
باید شمارو یه جا بزاریم از صبح تا شب فقط برقصین


عزیزم موافقم....کی انشالله؟
مامان حسام كوچولو
22 شهریور 92 17:20
عزيزم انشالله هميشه خوش باشيد
عكساتم خيلي قشنگه داري خانمي مي شي براي خودت ماشالله

ممنونم عزیزم
مامان فتانه
23 شهریور 92 11:34
همیشه به گشت خانمی....امان از دست این دخملی


مامان نرگس
26 شهریور 92 8:02
با نام رضا به ســـینه ها گل بزنید ، با اشک به بارگاه او پل بزنید،



فرمود که هر زمان گرفتار شدید، بردامن ما دست توسل بزنید

عیدتون مبارک التماس دعا






عید شمام مبارک

محتاجیم به دعا

مامی سویل
27 شهریور 92 13:52
همیشه به گردش و تفریح عزیزم. ای بلاچه خانوم هدیه خانوم


مامان امیررضا
28 شهریور 92 17:20
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااام
سلاااااااااام
سلاااااام
سلاااام
سلاام
سلام
.♥
.♥
..♥
...♥
....♥
.....♥آپم بهم سر بزني خوشحالم مي‌كني
......♥......................♥...♥
..........♥.............♥............♥
..............♥.....♥...................♥
...................♥.....................♥
................♥......♥..............♥
..............♥.............♥....♥
.............♥
...........♥منتظرتم
.........♥
......♥
....♥


حتما
مامان فتانه
29 شهریور 92 11:31
ما اپ کردیم


میام دیدنتون
مامان پسته
30 شهریور 92 16:13
کادوی روز دخترشووووووو

اجی خصوصی


مامان ثمین
31 شهریور 92 4:51
مامانی سلام خوبین
دختر نازمون چطوره
ما پست جدید میخواییم با عکسای نازنین دخمل


اطاعت امر میشه قربان
مهسا مامان نورا
31 شهریور 92 12:28
عزیزم فدای اون ذوقت کادو های خوشملت مبارک همیشه به گردش باشی خاله جون


مامانی آرتین
9 مهر 92 1:16
ایشاا... همیشه خوش باشین

قربون اوووخ گفتنت






ممنونم عزیزم
زنده باشی