خونه مامانی
خوشگلکم دو روز خونه مامانی بودیم...دایی عطا برا یه مصاحبه کاری رفته بود تهران و ما برا اینکه مامانی تنها نباشه رفتیم اونجا...مثل همیشه شیطنت ها همچنان سر جاش بود
تو خونه ساعت 11 به زور بیدار میشی ولی اونجا از ساعت 7 و نیم بیدار بودی اول رفتی سروقت مورچه ها
یکی دو تا پیدا کردی و با اونا بازی کردی ولی بعدش تصمیم گرفتی شکارشون کنی و بخوری
اولین شکارت موفقیت آمیز بود و تا خواستی ببری دهونت با ممانعت شدید بنده مواجه شدی
تصمیم گرفتی دومی رو شکار کنی که دیگه نتونستی و دست از کار کشیدی
بعد تصمیم گرفتی یه سر به در فاضلاب آشپزخونه بزنی
درشو برداشتی احساس کردی دستت کثیف شده و خواستی دستتو تمیز کنی که نشد و به من نشون دادی که ببرم تا بشورمش
میونه ی خوبی با عروسکا داری تو خونه مامانی یه عروسک هست که از مامانی به بنده و از بنده به شما ارث رسیده
انگار بچه ته خیلی قشنگ بغلش میکنی...همونطور که ما کمکت میکنیم تا تاتی کنی تو هم عروسکتو کمک میکنی...بهش لا لا میخونی و دستتو یواش یواش رو سینه اش میزنی...مثل مامانا بهش شیر میدی و از این جور کارا
عزیزم تو خیلی کم پستونک خوردی میشه گفت از آبان دیگه لب به پستونک نزدی الانم پستونکها به عنوان اسباب بازی هستن...خونه مامانی یه لحظه پستونکتو برداشتی و خوردی زودی عکستو انداختم بعدش پرتش کردی و هر کاری کردیم دیگه قبولش نکردی
در ضمن تو این دو روز و قتی میگیم الله اکبر دستاتو رو گوشت میذاری و میگی الللللا
و تاتی کردنت از دو سه قدم رسیده به چهار قدم
عکسات رو تو ادامه مطلب میذارم فقط چون با گوشی خودم گرفتمشون کیفیتشون زیاد خوب نیست
هدیه در جستجوی مورچه برا شکار
اینجام لحظه پستونک خوردنته
هدیه در حال بررسی فاضلاب ها
هدیه در حال تمیز کردن دستاش
دختر مورچه خوارم یه مورچه پیدا کرد
داره مورچه رو دنبال میکنه
هدیه عروسکشو وادار به راه رفتن میکنه
اینجام بغلش کرده
این عکسم مال یکی دو ماه پیشه از گوشی مامانی پیدا کردم...خوشم اومد خواستم اینجام بذارم