عاشورای حسینی سال 91
عزیزم امروز صبح بعد صبحونه لباساتو پوشوندم دیگه اجازه ندادی منم لباسامو بپوشم...با بابا رفتین ماشین منتظرم شدین تا بیام
از خونه مامانی اینا تا خیمه ها پشت فرمان نشستی و رانندگی کردی....مثل همیشه خیلی شلوغ بود
شبیه سازی واقعه کربلا بیشتر از هر سال با دلم ببازی میکرد .... التماس حضرت رقیه به امام حسین که به جنگ نره .... قطع شدن دستی حضرت ابوالفضل....تیر خوردن طفل 6 ماهه.... و درنهایت سر بریدن امام حسین جلوی چشای حضرت زینب ... از صحنه هایی بود که تونست اشکامونو بی اختیار جاری کنه
عزیزم از خدا میخوام به همه صبر جمیل همچون صبر حضرت زینب عطا کنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی