هدیه و شیرینی
عزیزم یه روز عصر شیرینی آوردیم که با چایی بخوریم تا شیرینی هارو دیدی حمله کردی به طرفشون...یکی از شیرینیهارو بهت دادیم:
اما انگار اونو نمیخواستی یکی دیگه چشت رو گرفته بود ولی گلم اون هم بزرگه هم خامه ای اگه بدیم همه جاتو کثیف میکنی
یه دانمارکی دیگه دادیم دستت:
یکم از شیرینی رو خوردی انگار نپسندیدی که....
باز اون شیرینی بزرگ رو میخواستی:
شیرینی رو که میخواستی آوردیم جلوت گذاشتیم
با کله رفتی شیرینی رو بخوری
چون شیرینی زیان داره .... خواستم شیرینی رو ازت بگیرم که به زور یه تیکه رو کندی واسه خودت:
مزه اشو چشیدی:
وبالاخره تموم شد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی