هدیههدیه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

هــــدیـــــه

روزهای دردناک

1392/4/19 1:50
نویسنده : مامان هدبه
1,179 بازدید
اشتراک گذاری

خوشگلم هفته پیش مریضیت دیگه به اوج خودش رسید شما وزنت کم شد و از غذا افتادی دوبار بردیمت دکتر بار دوم دکتر خواست برات سرم بنویسه که نذاشتم شاید کار اشتباهی کردم ولی نمیتونستم راضی شم که جلو چشام سوراخ سوراخت کننناراحت

خلاصه درست یه هفته مریض بودی و اخلاقت هم به کلی عوض شده بود و حالا هم اثرات بد اخلاقی رو سرت موندهعینک

درست روز جمعه بود که حالت یکم بهتر شد ولی من هنوز خسته بودم بیخوابی و خستگی از سر و کله ام میبارید یه هفته نه درست حسابی خوابیده بودم و نه غذا خورده بودم شنبه عصر رفتیم خونه مامان جون اینا موقع شام حالم چندان خوب نبود ولی به روم نیاوردم و به زور شامو خوردم و ...

بابا از هفته ها پیش بهمون اصرار میکرد که بریم مسافرت منم که میترسیدم شما مریض شی قبول نمیکردم و بابا آخر سر با یکی از دوستاش قرار گذاشت و رفتن مسافرت

اون شب از خونه مامان جون اینا که اومدیم بابا وسایلاشو برداشتو راه افتاد منم برا اینکه بابا نگران ما نمونه بهش از ناخوشی حالم چیزی نگفتم شبو که رفتیم خونه مامانی اینا دیگه داشتم از یه دردی که تو ناحیه ی قفسه سینه ام بود خفه میشدم اصلا ندونستم با بابا چطور خداحافظی کردم و رفتسوال

تا نیمه های شب از درد به خودم پیچیدم مامانی هرچی اصرار کرد بریم دکتر به خاطرت قبول نکردم نخواستم بدخواب بشی و ...

خلاصه به زور خوابم برد و ساعت حدودای 9 صبح بود که بیدار شدم اینبارم دل پیچه امونمو میبرید دیگه راضی شدم بریم دکتر شمام باهامون اومدی دکتر کفت یه نوع مسمومیته و کلی آمپول و دوا و سرم نوشت حالا مونده بودم که با حضورت سرمو چطور باید بزنیم الهی من فدات بشم که خیلی مظلوم و ساکت بغل مامانی بودی تا سرم تموم شه برگشتنی یه دردی از دلم گرفت که دیگه گریه امو درآورد مامانی میترسید که شمام گریه کنی هی منو دلداری میداد ولی دیگه دست خودم نبود شما همینطور مات و مبهوت نگام میکردی دلم به حالت سوخت تو حیاط مامانی اینا دراز کشیدم که دیدم شما اومدی و نازم میکنی و بوسم میکنی فدای تو دختر مهربونم بشم...مونده بودم که از کجا متوجه شدی که حالم خوش نیستسوال

عزیزم نمیخوام زیاد طولش بدم ولی منم سه روز خونه مامانی اینا بستری شدمونیشخند الان یکم بهترم ولی دیگه انرژی برام نمونده زود خسته میشمو از حال میوفتم الان بابا هم از راه رسیده برات لباس و عروسک خریده که به موقع عکساشو برات میذارم.

فقط تنها خواسته ام از خدا تو این ماه مبارک رمضان اینه که همه تن و جسمشون سالمو تندرست باشهلبخند

از همه دوستانمون التماس دعا دارمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامانی آرتین
19 تیر 92 2:02
عزیزم از مریضی خودت خبر نداشتم.شرمندم.خدارو شکر که الان بهتری


خواهش میکنم عزیزم...دشمنت شرمنده
فقط شما بیشتر مواظب خودتون باشین تا این ویروسو نگیرین
مامان مهدیس و ملیسا
19 تیر 92 2:02
ای باباااااااااااااا عزیزمممممم
خیلی بد میشه درکت میکنم امیدوارم حالت بهتر بشه هیچ وقت مریض نباشی
در آخر هم خیلی دعای قشنگی نوشتی فقط میتونم بگم آمین



ممنونم دوست خوش قلبو مهربونم
مامان امیررضا
19 تیر 92 3:03
سلام عزیزم
خدا بد نده خیلی دلم براتون تنگ شده بود و هم نگران
الان هردوتون بهترین دیگه
مواظب خودتون باشین



ممنونم دوست عزیزم...بله خداروشکر بهتریم
شمام مواظب خودتون و امیررضاجونم باشین ویروسه خطرناکیه
مامان ثمین
19 تیر 92 3:32
سلام عزیزم چقدرناراحت شدم انشاله خوب خوب بشین
هدیه جون قربونت برم من که اینقدرمامان دوست داری
عزیزم همه بچه ها خوب متوجه میشن ودرک میکنن اما ما فکر میکنیم که اونا هنوز نمیفهمن
مامان مهربون توروخدا بخودت برس ومراقب باش میدونم چی میگین منم این چندروز که ثمینم واسه خاطردندوناش ناراحت بود حالم بدشده بود وهیچی بهم نمیچسبید نه غذا نه تفریح و....
امیدوارم همه خوب وسالم باشن
راستی تواین ماه عزیزماروهم دعاکنین مرسی


قربون تو دوست مهربونم بشم...همیشه بهمون لطف داری
از رو ثمین خوشگلم ببوسین
مامان سونیا
19 تیر 92 10:55
استشمام عطر خوشبوی رمضان گوارای وجود پاکتان،،شما هم ما را از دعاهای خیرتان بینصیب نگذارید..التماس دعا


ممنونم دوست عزیزم...محتاج دعا
مانلی مادر باران
19 تیر 92 14:57
به دختر گلتون رای دادم امیدوارم برنده بشه


ممنونم عزیزم
مامان مریم
19 تیر 92 15:13
خدا بد نده عزیزم...خیلی بهتون سرزدم که نبودین ..پس نگرانیمون بی دلیل نبوده...خیلی براتون غصه خوردم..ایشاله که هرچه زودتر خوب شین و دیگه هیچوقت مریضی سراغتون نیاد...ببوسین فرشته ی مهربونم رو


الهی فداتون بشم...خداروشکر بهترم
مامانی زهرا
19 تیر 92 19:39
خدا بد نده دوست خوبم . امیدوارم همیشه سالم و سرحال باشید و سایه تون بالای سر هدیه جووووووووووون باشه
فدای دل مهربون هدیه کوچولو که متوجه بیحالی مامانی بوده و مواظبش هست


ممنونم عزیزم
مامان حوریه
20 تیر 92 0:32
سلام من به دختر نازتون دوتا رای دادم شما هم اگه دوست داشتین به کیارشم رای بدین (کدش 128)خوشحال میشم اگه لینکم کنید
منم لینک کردم


ممنونم عزیزم...خوشحالمون کردین
منم با افتخار لینکیدم
مامان سویل
20 تیر 92 11:56
خدا روشکر هدیه جونمو مامانی بهترهبوس واسه هر دوتاشون


ممنونم عزیزم
مامان ثمین
21 تیر 92 1:32
سلام عزیزم خوبی
شاید باور نکنین اما امشب فقط واسه خاطر هدیه جون آپ شدم
خواستم ببینم حال واحوالش چطور اشتهاش خوب شد؟
میخواستم یکم از کارایی که واسه ثمین کردم بگم ثمینم یه خورده بد غذایی میکنه اما منم کم نیوردم
بذار از اول صبح بگم
ساعت 12یا1ظهر بیدارمیشه هرروز واسش فرنی درست میکنم خیلی دوست داره البته باگلاب بدون اون نمیخوره یه روز باآرد برنج وبادام وکره،یه روزم میشه توش تخم مرغ بریزیم شیر وآرد برنج یا نشاسته با زرده یا سفیده یاهر دوش با گلاب خوب میکس میکنم روی حرارت میپزم
نهارم ساعت 5یا6میخوره البته ازوقتی این شربت ویتاگلوبین میخوره بهتره اما اونم با کلی بازی وقایم موشک واینکه اگه این بخوری میبرمت در در میخوره
1ساعت بعد بهش سمنو میدم تقریبا 7قاشق مرباخوری
کاش بهم نزدیک بودیم تا واسه هدیه جون سمنو میوردم آخه خیلی خوبه واسش هم خون سازه هم تمام ویتامیناروداره
یه جا خوندم بهشون مربای ترش وشیرین بدیم منم بعضی وقتا به عنوان عصرونه البالو هاشو میریزم تویک ظرف ومیذارم جلوش
سیب زمینی سزخ شده
موز،خرما،سمنو،ماست بانون،
راستی اگه شیشه خورهست بهش آب میوه بده
هربچه ای یه فرمه ثمین بیرون رفتن دوست داره بازی با دختربچه هارو دوست داره یه دخترهمسایه داریم که باهاش بازی میکنه منم از این فرصت استفاده میکنم وقت غذاش میندازم اون موقع تا باهاش بخوره
یه روزم بردمش پشت بوم وبهش سمنو میدادم
تو تاکسی طرف سیب زمینی واسش باز میکنم تا بخوره تو پارک هرجا یی که سرگرم باشه خلاصه سردرد نشی
امیدوارم کمکی شده باشه دوست دارم خاله جون


عزیزم ممنونم که از وقت با ارزشت برامون کنار گذاشتی
فدات شم هدیه هم شکر خدا بزنم به تخته یکم بهتر شده البته شربت ب کمپلکس هم دکتر بهش داده که فکر میکنم تاثیر به سزایی داره
منم مثل شما بیرون بالکن پارکینگ و خلاصه هرجا که بگین تلاش میکنم تا یه قاشق غذا بخورونم
راستی سمنو رو خودتون درست میکنین؟سخت نیست؟
مامان ثمین
22 تیر 92 1:06
سلام عزیزم خواهش میکنم
نه عزیزم وقتی عید ازیکجای مطمین خریدیم بیشتر خریدم وگذاشتم فریزر
امیدوارم از سوپرمارکتهای معتبر پیداکنی
کاش میشد خودم واسه هدیه جون میوردم



ممنونم گلم...دستت درد نکنه
بله سوپر مارکت دیدم میتونم تهیه کنم
مامان ثمین
22 تیر 92 1:22
خداروشکر که هدیه جون بهتره خوشحال شدم
راستی ژله وپاستیل هم بد نیست
گندمک،
یادم اومد چون ممکنه سمنو پیدا نکنی خودت جوانه گندم بذار
وقتی ریشه زد میتونی بذاری خشک بشه وآسیاب کنی وبریزی تو سوپش هم اینکه همون جوانه های تازه رو با چرخ گوشت خوب چرخ کنی وفریز کنی وتوی غذاهاش ازش استفاده کنی وحتی تو سالاد خودتون بریزی ونوش جان کنی واسه شیرت خیلی خوبه
میتونی گوشت چرخ کرده باپیاز وادویه ونمک آماذه کنی وبذاری فریزر
وبعضی وقتا مواد وبا اون جوانه گندمای چرخ شده مخلوط کنی وبصورت کتلتهای کوچیک بذاری توی یه ماهیتابه وروش سیب زمینی ورقه شده بچینی کمی روغن زیتون یاکره همراه با گوجه رنده شده بریزی روش ویکم هم آب بریزی تاخوب بخار پزبشه هم خوشمزه هست هم بچه ها خودشون دستشون میگیرن ومیخورن
میشه واسه بیرون قدم زدن یا توپارک ازش استفاده کنی ویا اینکه اگه سرسفره بخوره که چه بهتر
امیدوارم مثمر ثمرباشه عزیزم


چشم گلم...ممنونم از راهنماییت
حتما امتحان میکنم
راستی چه کدبانویی هستین شما؟از هر انگشتتون یه هنر میباره
rasta
23 تیر 92 0:48
الاهی بمیرم واستون چی کشیدن این مدددددددددددت
ایشالله که خیلی زود خوب خوب بشین و دیگه مریضی سراغتون مخصوصا سراغ هدیه بانو نیاد
قربون مهربونیای هدیه جونم واسه مامانش


قربونت عزیزم...ممنونم
مامان آيسل
23 تیر 92 0:56
دوست عزيزم با خوندن متنت خيلي ناراحت شدم...الهي هميشه تنتون سالم باشه....كاشششش هيچوقت اين دختر كوچولوهامون مريض يا بي اشتها نشن خيلي سخته تحملش برامون..راستي سر فرصت عكساي جديد هديه رو بذارين دلم براش تنگ شده


ممنونم عزیزم
چشم حتما
مامان فتانه
23 تیر 92 23:17
واي الهي جرا دخملي مريض شد انشالله الان هم شما خوبي هم دخم لناز مواظب خودتون باشين


بله گلم بهتریم شکر خدا