خلاصه ای از 9 ماه بارداری
اوایل تیرماه بود که فهمیدم که خدا یه فرشته رو تو دلم جاداده .... حس عجیبی داشتم.....باورم نمی شد ولی راسته راست بود....ویارم شدید بود و تا 9 ماه طول کشید.......
اوایل تیرماه بود که فهمیدم که خدا یه فرشته رو تو دلم جاداده .... حس عجیبی داشتم.....باورم نمی شد ولی راسته راست بود....ویارم شدید بود و تا 9 ماه طول کشید.
هفته 16 بارداریم برا تعیین جنسیت رفتیم سونوگرافی.....دکتر گفت دختره.....من و بابات خیلی خوشحال بودیم.....بابا برامون یه دسته گل خوشگل خریده بود.هفته ها از پی هم سپری میشدن... با اینکه دوران سختی بود ولی شیرین هم بود وقتی بهت فکر میکردم.
دکتر تا 28 دی وقت داده بود ولی تو دختر خوشگلم انگار خوش میگذروندی و قصد بیرون اومدن نداشتی....این روزای آخر خیلی سخت بود.
30 دی روز جمعه بود که بعد صبحونه حالم خراب شد ...فشارم افتاده بود...وقتی یکم حالم بهتر شد خواستم حرکاتت رو چک کنم دیدم وروجکم تکون نمیخوره کم مونده بود دیوونه شم که بعد نیم ساعت یه تکونی به خودت دادی و خیالم راحت شد.
فرداش رفتیم دکتر....دکتر گفت مینویسم بستری شی چون امکان داره بچه خفه شه.....از مطب مستقیم رفتیم بیمارستان...بالاخره ساعت 16:20 به دنیا اومدی.
خوش اومدی عزیزم