هدیههدیه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

هــــدیـــــه

بازم رشت !!

1392/7/15 1:27
نویسنده : مامان هدبه
700 بازدید
اشتراک گذاری

خوشگلم اولین پنج شنبه مهر ماه قرار بود بریم رشت دیدن دایی عطا ولی مامانی یهویی مریض شدناراحت و رفتنمون کنسل شد این هفته که مامانی یکم حالش بهتر بود تصمیم گرفتیم بریم.

پنجشنبه بعد از خوردن ناهار راه افتادیم بعده نیم ساعت شما دو ساعتی تو ماشین خوابیدی خمیازهو بعد اینکه بیدار شدی یه نیم ساعتی هم بی حال افتادی ولی بعدش یه حال درست حسابی بهت اومد و شلوغی و اذیت تو ماشین شلوغ شد دایی صابر تو گوشیش یه سرگرمی داره که انگاری داری با یه گربه کارتونی بازی میکنی شما ازش خیلی خوشت اومده بود و یه نیم ساعتی هم با اون بازی کردی بازم اون دنده لجت گرفت

آهنگهای مورد علاقه اتو گذاشتیم یکم نانای کردی و بازم اذیتت شروع شد دیگه برا سرگرم کردنت به هر کاری دست زدیم که حوالی شهر لوشان خوابت برد خمیازهلبخندو 45 دقیقه خوابیدی و بازم بیدار شدی دیگه خیلی کم مونده بود برسیم به زور سرگرمت کردیم تا اینکه به رشت رسیدیم وقتی دایی عطارو دیدی از خوشحالی نمیدونستی چیکار کنی بعد یه مدت هم فقط بهش خیره شده بودی و نگاش میکردیمژه قرار بود بریم ویلای یکی از آشنایان دایی عطا تا رسیدیم ویلا یه سگی اونجا بود که شما با دیدنش ترسیدی نگرانو گریه کردی و هرکاری کردیم آروم نشدی وقتی دیدیم که هیچ جور نمیخوای اونجا بمونی از اونجا دراومدیمو رفتیم یه جای دیگه تو یه ویلای دربستی دیگه ای که سگ نداشت موندیم212919_4chsmu1.gif

تو ویلای قبلی جمعه قرار بود بند و بساط کباب و جوجه باشه که با دو دلی رفتیم تو اون ویلا که خوشبختانه شما یادت رفته بود و اجازه دادی بریم تو.

جای همه خالی بود هم دیدن دایی عطا و هم هوای زیباش که نم نم بارون هم میبارید و اون ناهار خوشمزه جمعه رو برامون به یاد ماندنی کرد.قلب

بعد ناهار رفتیم بندر انزلی که تا رسیدیم خورشید غروب کرده بود و تو تاریکی شب رفتیم کنار دریا،صدای دریا خییییییییییلی زیبا بود شمام از اونجا خیییییییییلی خوشت اومده بود اس میگفتی  و این ور اون ور میدویدی

بعدشم رفتیم کاسپین که نیم ساعت نشده دراومدیم چون خیلی دیر شده بود برا شما یه دست بلوز و شلوار که عکسشو برات خواهم گذاشت،خریدیم و راه افتادیم به طرف رشت.

شنبه هم بعده خوردن ناهار راه افتادیم به طرف تبریز شما حوالی رودبار خوابت برد و تا قزوین خوابیدیخمیازه اصلا دوست نداشتم بیدار شی چون هوا هم تاریک شده بود میدونستم که حوصلت سر میره یکم با بابا بازی کردی و بغلش نشستی کم کم داشت حوصلت سر میرفت که رفتی بغل مامانی اونجام اذیتت شروع شد من که دیگه ترفندی برا اروم کردنت نداشتم گفتم هدیه من دارم لالا میکنم شما گفتی: آی لای؟(لای لای)سوالتعجب

منم گفتم بله، چشامو بستم که دیدم دست از سرم برداشتی و رفتی سره مامانی، مامانی هم وقتی دید داره کم میاره گفت هدیه منم دارم لا لا میکنم خندهشما با دستت صورت مامانی رو به طرفی که من خوابیده بودم زدی و به مامانی گفتی آی لای، یعنی لا لا کن مامانی و من در حالیکه صورتامون رو به هم بود چشامونو بستیم که خوابیدیم حالا وقتی میخواستیم چشامونو برا یه لحظه باز کنیم شما نمیذاشتی و داد میزدی آی لاینیشخند یعنی لالا کنین چقدرم دقیق جلومون نشسته بود که چشامونو باز نکنیم و داشتی کشیک میدادی بعده ده دقیقه ای بازم داد کشیدی آی لای، مامانی گفت هدیه لالا کردیم بازم چی میخوایسوال به مامانی با اشاره و با کلمات شکسته فهموندی که میخوای جاتو درست کنیم که شمام لالا کنین نیشخندو شمام مظلوم و آروم بغل مامانی خوابت برد شما که لالا کردی ما دیگه بیدار شدیم بعده یه ربع چشاتو باز کردی و دیدی بیداریم شمام بلند شدی و نشستی و شیطنت دوباره شروع شدYah

مامانی تو کیفش برات بادکنک گذاشته بود که اونو درآورد و شمام یه ساعتی آروم شدی و اذیت نکردی و بعدم با بابا بازی کردی و حوالی ساعت 12 خوابت برد وقتی به خونه رسیدیم خواب بودی و ما هم زودی خوابیدیم که بیدار نشی و اذیت نکنی.زبان

ناز گلم بهت حق میدم یه راه هفت هشت ساعته تو ماشین بودن اونم تو تاریکی خیلی سخته واسه همینم از دستت دلگیر و ناراحت نیستم وخیییییییییییییییییلی دوست دارمماچبغل

برا دیدن عکسا بفرمایین ادامه مطالبلبخند

یهو هوای روسری کردی و به دستمال سرت راضی نشدی و روسری منو خواستی

این صندلی رو تا دیدی گفتی اَس یعنی صندلی و خواستی روش بشینیاز خود راضی

تا این چراغهارو دیدی فکر کردی توپ بزرگه و خواستی بهشون دست بزنیچشمک

اینجا کنار دریاست شما از خواب بیدار شدی هوام خیلی سرد بود اینطوری پوشوندمتنیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان فتانه
15 مهر 92 10:18
همیشه به سفر دوست خوبم....هههههههه عجب ای دخملی گیرتون اورده بودهااااا...ای لایعکسا مثل همیشه ناز بودن


ممنونم عزیزم
بله اونم چه گیری
مامانیِ زهرا
15 مهر 92 10:53
سلام.
هدیه کوچولو رسیدن به خیر ، خوش گذشت ؟؟؟
راستی مامانی ، از اتاق هدیه جون هم عکس بذارید


سلام...بله جای همه خالی بود
حتما
مامان امیررضا
15 مهر 92 11:13
واااای واااای....این دخمله طلا با این شال چقده ناز شده......
همیشه به گشت و گذار......



ممنونم گلم نظره لطفته
مهسا مامان نورا
15 مهر 92 17:50
همیشه به سفر، ای لایی چه جالب خوش باشید نازکم رو ز کودک مبارک


ممنونم عزیزم
مامان فاطمه
15 مهر 92 23:09
سلام به هدیه جونم و مامانی گلش.همیشه به سفر.حسابی خوش گذشته ها.تو همه عکسات ناز افتادی مخصوصا تو عکس یازدهمی.قربون چشای قشنگت عزیزم.مامانی آپم.


ممنونم عزیزم حتما میام دیدنتون
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
15 مهر 92 23:38
سلام عزیزم همیشه به شادی وسفر وگردش باشید
دوست خوبم نی نی نازمون حوصلش سر رفته بوده گیر داده مامانیش لالا کنه
الهی بگردم چقدر ماه شدی هدیه جون
راستی روزت مبارک کودک قشنگم


مرسی عزیزم
مامان سونیا
16 مهر 92 9:07
وای مــــردم! روزِ ناز کودک است
روز سرمســـــتی و ساز کودک است
کودک است آییــــنه ی دل را صفا
کودک است محصـــولی از عشق ووفا

روز کودک مبارک


معصومه
16 مهر 92 10:58
عزیزم الهی همیشه به خوشی و گردش و تفریح باشید و غم نبینید با اون دخمل نازت
راستی منم رمز


ممنونم عزیزم
زن عمو (مامانی آرتین)
16 مهر 92 13:32
انشاا... همیشه به سفرو خوشی
چهعکسای خوشگلی...الهی دورش بگردم


مرسی عزیزم چشات خوشگلن
زنده باشی
هدیه
17 مهر 92 0:22
سلام..فروشگاه هنر افتتاح شد برای بازدیدبه ادرس زیرمراجعه کنید http://shapping.blogfa.com/
مامان امیررضا
17 مهر 92 11:56
عششششق مامان و بابا
روز کودک مبارک.......
ایشالله کودکی سراسر شادی داشته باشی.......
ناقابله عزیزم



مامان مریم
17 مهر 92 15:44
این خنده هایی که طعم عسل می دهند و قلب آسمان را آب می کنند، ای کاش همیشه در چهره هایتان باقی بمانند!
هدیه ی قشنگم روزت مبارک


مادر منتظر
17 مهر 92 20:16
سلامممممممم مامانی خوب هدیه جونم
هدیه جون چطوره خانومی؟
خودتون خوبین؟
خدارو شکر که مسافرت خوش گذشته البته به غیر از اذیتای دخملی.
گرچه اونا هم شیرینی خودش رو داره. نمک مسافرته

انشاالله همیشه به گردش و شادی باشین.
هدیه شیطون رو ببوس.
روز جهانی کودک رو بهش تبریک میگمممممممم
بیشتر بهما سر بزن مامانی مهربون


قربون شما ما خوبیم شما و دخملی هم خوبین؟
این نمک شما به دنیا بیاد برین مسافرت منم میام از این جور نمکا برا شما تعریف میکنم
خدا برامون این نی نی هارو حفظ کنه که واقعا یه روز بدون وجودشون برامون معنا نداره
لیلا
19 مهر 92 11:24
سلام ...میگم چه عجب هدیه جون گل سر زده به موهاش!!!!!!!!!!کلی تعجب کردم....همیشه به گردش وشادی عزیزم


سلام خوبی لیلا جون...والله ما خودمون هنوز تو آمپاس شدیدیم و هنوز در نیومدیم
مامان حسام كوچولو
19 مهر 92 16:22
انشالله هميشه به سفر.
واي خدا چقدر دلم برات تنگ شده بود چه عكساي قشنگي


مامان حوریه
20 مهر 92 16:32
ماشاالله هر روز خوشگل تر میشی