یه روز به یاد ماندنی با آرتین جون
هدیه خوشگلم
چهارشنبه هفته قبل قرار شد آرتین جون با زن عمو بیان خونه ما.
اول قرار بود عمو وقتی سرکار میرن زن عمو اینارو بیارن اینجا که زن عمو اطلاع داد که عمو کار دارنو بعد از ساعت 10 میان
ما هم از ساعت 10 حاضر و آماده نشستیم که آرتین اینا میان اما 10 شد 10 و نیم بعد 11 بعد 12 که خبر نشد
نگران شدیم و اس دادیم به زن عمو که کجا موندین؟
زن عمو گفتن کارای عمو طول کشیده و تا بیاد میاره
ساعت 12 و نیم بود که بالاخره رسیدن...آرتین جون مثل همیشه خوشحال و خوش اخلاق بود و دوست داشت باهات بازی کنه ولی طفلک تا میخواست به طرفت بیاد گریه میکردی و با دستت اشاره میکردی که نیاد
خلاصه اونروز تا شب بغلم بودی و اذیت کردی
زن عمو یه لباس کارتونی قشنگ آورده بود تا عکستو بندازیم که با گریه هات نتونستیم یه عکس که لبخند بزنی ازت بگیریم
این روز یه روز به یاد ماندنی بود...از آرتین و زن عمو تشکر میکنیم به خاطر محبتهاشون
بقیه عکسا تو ادامه مطالب
به خاطر رو کابینت ها میذاشتمت اون طفلی میخواد بیاد بالا
اینم جوجه خوشگل من
اینم یه جوجه گریون
اینم آرتین خان عکاس حرفه ای