هدیههدیه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

هــــدیـــــه

افطار بیرون از خونه

فدات شم رمضون بود و مرداد بودو هوای گرم تابستون....یه روز که واسه افطار رفته بودیم خونه مامانی ... تصمیم گرفتیم ببریم بیرون و افطار کنیم اینم عکساته: ...
2 آبان 1391

اولین خونه

عزیزم تو فصل تابستون بودیم هر پشه ای که تورو می گزید جاش یه زخم بزرگ میشد تا اینکه بردیم دکتر...دکتر گفت پوست حساسی داری و باید مواظبت باشیم....بابا برا اینکه از شر پشه ها در ایمن باشی برات یه پشه بند خرید: ...
2 آبان 1391

هدیه 6 ماهه

خوشگلم اول ماه مبارک رمضان بود و بازم وقت واکسنت بود.....باز خیلی گریه کردی قربونت برم چیکار کنم باید واکسن بزنی....این دفعه بعد واکسن انگار ازم قهر کردی از بغل مامانی بغل من نمیومدی!! ولی این بار هم شکرخدا به خیر گذشت و تب نکردی اینم عکسای 6 ماهگیت: ...
2 آبان 1391

دمر شدن

عزیزدلم تو از 4 ماهگیت میتونستی دمر شی ولی این حالتو اصلا دوست نداشتی و زودی گریه میکردی وازمون میخواستی که برداریمت.... معمولا صورتتو به زمین میمالیدی و زودی برمیگشتی ...
2 آبان 1391

هدیه و گل سر

عزیزدلم خیلی وقت بود که میخواستم برا موهات گل سر بزنم  ولی میترسیدم که اذیت شی یه روز که حاضر شده بودیم بریم بیرون دیگه به خودم جرات دادمو گل سرت رو زدم وای که چه ماه شدی   ...
2 آبان 1391

هدیه تو خواب

عزیزم یه روز از روزهای تیرماه بود که ناز خوابیده بودی و منم عکساتو گرفتم .... جالب اینجاست که توی خواب میخندوندمت و تو هم میخندیدی ...
2 آبان 1391

تولد پسر عمو ( آرتین )

عسلم بین فامیلای بابا به مدت 2 ماه و 15 روز تو عزیزم تک و تنها بودی درست 16 فروردین سال 91 بود که خدا یه هدیه دیگه بهمون داد البته این یکی هدیه پسر خوش تیپی بود به نام آرتین...روزی که آرتین متولد شد یه روز از واکسنت گذشته بود من و بابا میخواستیم بریم دیدن زن عمو تورو نمیتونستم با خودم ببرم به همین دلیلم مامانی رو هم برداشتیم تا از تو توی ماشین نگهداری کنه و ما بریم بیمارستان....آرتین هم ماشاالله برا خودش آقایی بود پاک و معصوم تو تختش خوابیده بود.... آرتین جون تولدت مبارک فرداش قرار بود از بیمارستان مرخص بشن و بیان خونه مامان جون....ما هم صبح زود رفتیم تا کمک مامان جون باشیم....تا رسیدیم تو عزیزم آروم گرفتی خوابیدی....مامان جون تورو ر...
25 مهر 1391