هدیههدیه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

هــــدیـــــه

شب 21 ماه مبارک رمضون سال 91

واما عزیزم این شب، شب بزرگیه.....من که تا حالا هیچکدوم از شبهای احیا رو نخوابیدم و تا سحر شب زنده داری کردم....شب نوزدهم رو به خیر گذروندم ....روز 20 ماه رمضون نذاشتم بخوابی که شبو خوب بخوابی و من بتونم شب زنده داری کنم....از ساعت 11 شب خواستم بخوابونمت که نخوابیدی و تا ساعت 1 منو سرکار گذاشتی.....آخرش دیدم که دارم از عزاداری و دعای جوشن کبیر عقب میمونم تو عزیزدلمو آوردم گذاشتم روروئکت تا باهم شب زنده داری کنیم....چنان محو تماشای تلویزیون بودی که صدات در نمیومد...وقتی هم صدات میکردیم به زور بهمون جواب میدادی......قربونت برم فقط آرزوم اینه که عشق اهل بیت تو رگ هات باشه و بتونم با بابا تورو فرزندی صالح تربیت کنم...........خدایا تو این راه کمکم...
9 آبان 1391

بازم حموم

عزیزم یه بار نشد بری حموم و گریه کنی عشق حموم داری....میشه گفت به بابا رفتی اینم عکسایی که بعد حموم ازت گرفتم: اینم عکسای بعد لباس پوشیدنت:   ...
9 آبان 1391

افطار بیرون از خونه

فدات شم رمضون بود و مرداد بودو هوای گرم تابستون....یه روز که واسه افطار رفته بودیم خونه مامانی ... تصمیم گرفتیم ببریم بیرون و افطار کنیم اینم عکساته: ...
2 آبان 1391

اولین خونه

عزیزم تو فصل تابستون بودیم هر پشه ای که تورو می گزید جاش یه زخم بزرگ میشد تا اینکه بردیم دکتر...دکتر گفت پوست حساسی داری و باید مواظبت باشیم....بابا برا اینکه از شر پشه ها در ایمن باشی برات یه پشه بند خرید: ...
2 آبان 1391

هدیه 6 ماهه

خوشگلم اول ماه مبارک رمضان بود و بازم وقت واکسنت بود.....باز خیلی گریه کردی قربونت برم چیکار کنم باید واکسن بزنی....این دفعه بعد واکسن انگار ازم قهر کردی از بغل مامانی بغل من نمیومدی!! ولی این بار هم شکرخدا به خیر گذشت و تب نکردی اینم عکسای 6 ماهگیت: ...
2 آبان 1391

دمر شدن

عزیزدلم تو از 4 ماهگیت میتونستی دمر شی ولی این حالتو اصلا دوست نداشتی و زودی گریه میکردی وازمون میخواستی که برداریمت.... معمولا صورتتو به زمین میمالیدی و زودی برمیگشتی ...
2 آبان 1391

هدیه و گل سر

عزیزدلم خیلی وقت بود که میخواستم برا موهات گل سر بزنم  ولی میترسیدم که اذیت شی یه روز که حاضر شده بودیم بریم بیرون دیگه به خودم جرات دادمو گل سرت رو زدم وای که چه ماه شدی   ...
2 آبان 1391

هدیه تو خواب

عزیزم یه روز از روزهای تیرماه بود که ناز خوابیده بودی و منم عکساتو گرفتم .... جالب اینجاست که توی خواب میخندوندمت و تو هم میخندیدی ...
2 آبان 1391