هدیههدیه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

هــــدیـــــه

سال نو مبارک گل همیشه بهارمون

1393/1/18 19:26
نویسنده : مامان هدبه
1,300 بازدید
اشتراک گذاری

سلام یکی یه دونه زندگیمون

اول از همه سال جدید رو به همه دوستای گلمون و شما دختر خوشگلمون تبریک میگمو آرزوی بهترینارو برا همه دارمقلب

ناز گلم امسال برا اولین بار لحظه تحویل سال یش مامانی اینا بودیم و برا اولین بار از دایی عطا و دایی صابر که اولین سال کاریشون بود عیدی گرفتیماز خود راضی

بعد از تحویل سال و گرفتن عیدی شامو رفتیم خونه مامان جون اینا و عیدی هامونو گرفتیمو برا فردا قرار گذاشتیم بریم خونه اقوام بابا. امسال کمتر اذیت کردی و بیشتر همراه و بغل بابا بودی البته خیییییییییییییییلی هم خانوم بودی اصلا شلوغی نکردی و همش ‍‍بیش من یا بابا بودی و شیرین کاری های آرتین جون رو تماشا میکردی البته وقتی یکی میخواست بغلت کنه اجازه نمیدادی و آژیر خطرت بلند میشد و فقط به یه بوسه اجازه میدادینیشخند

امسال مامانی اینا میخواستن برن مشهد سوم فروردین قرار بود حرکت کنن ما هم برا بدرقه شون قرار بود بریم که در یک تصمیم آنی و اصرار بابا قرار شد من و شما هم به مامانی اینا ملحق شیم من خیلی ناراحت بودم که بابا تنها میمونن ولی بابا نخواست که تو خونه بمونیم و چون خودش مرخصی نداشت نتونست همراهمون باشه تو این سفر خیلی جای بابا خالی بود.

اولین شبو تو حرم امام موندیمو صبحش رفتیم قم و یه روزم قم موندیم و روز بعدش به طرف مشهد راه افتادیم و سه شنبه مشهد رسیدیم اولین روز شدید بارون میبارید و من به خاطر شما نتونستم برم حرم ولی روز بعدش رفتیم حرم. ماشالله خیییییییییییییلی شلوغ بود شما تو نماز جماعت اجازه نمیدادی شرکت کنیم و فقط گریه میکردی واسه همینم قرار شد من و مامانی به نوبت تو نماز جماعت شرکت کنیمناراحت

یه روزم رفتیم الماس شرق که نسبت به هر سال قیمتها مناسب بود و شمام از اول تو یه ماشینی که کرایه کرده بودیم سوار بودی و ساعات بر وفق کراد بود تا لحظه ای که خواستی بیاده شی و خودت ماشینو برونی که اذیت شروع شد ما رو به هر طرفی که دوست داشتی میکشوندی و اینطور شد که دیگه از اونجا دراومدیممژه

وقتی حرم میرفتیم دوست داشتی از اول تا آخر بغل من باشی به هیشکی نمیرفتی و اینم باعث میشد که خسته شم فقط وقتی پله میدیدی میافتادیخنثی به همین دلیل سعی میکردیم من و مامانی برا نماز صبح بریم که شما خوابی و تو رو پیش بابایی بذاریمو بریم شنبه هم راه افتادیم به طرف تبریز شبو تو دامغان موندیم و فرداشم گذشتنی از تهران رفتیم زیارت شاه عبدالعظیم و شبو هم رسیدیم خونه.

بابا از قبل خونه مامانی اینا بود و بخاری رو روشن کرده بود شما خواب بودی دادم بغل بابا که ببره خونه تا بیدار شدی بابا رو بوسیدی و از بغلش جدا نمیشدی انگاری دلت برا بابا خیلی تنگ شده بود خوابیدنی هم بابا رو بغل کردی و بابابا خوابیدی خمیازه

بقیه مطالب همراه با توضیحاتش تو ادامه مطالبزبان

 

این عکسا متعلق به لحظه قبل از تحویل ساله

دومین روزه سال 93 هست و با مامان جون اینا میریم عید دیدنی که دستمال سرتو باز کردی تا مطابق سلیقه خودت ببندیابرو

اینجام زیپ کیفو باز میکنی و میبندی

تو خونه یکی از اقوام مشغول خوردن پسته ای

اینجام قم رواق حضرت خدیجهقلب

بعده زیارت خوابیدیخمیازه

موقع برگشت از قم رفتیم بهشت زهرا سر مزاره مامان بزرگ بنده

رسیدیم مشهد رفتیم حموم اومدی رو پاهای دایی عطا سرتو گذاشتی و چادرتو کشیدی رو پاهات که بخوابی

پله نوردی در حرم

اولین بستنی سال 93 تو بازار رضا

اینجام الماس شرق

و بازم پله نوردی

اینم عروسکی که دایی عطا برات خریده و اسمش الی هست

اینم تیپ جدیدت تو خونه

اینم ماشین سواری که عاشقشی

13 رو ما جای خاصی برا گردش نرفتیم رفتیم برا زیارت سید حمزه و ادا کردن نذری و برگشتنی هم شمارو بردیم یه پارک

اینجام حاضر شدی بری تولد آرتین جون

موقعی که آرتین جون مشغول دریافت کادوها بود شما چوب شورهای روی کیک رو خوردی و تموم کردیخوشمزه

پسندها (3)

نظرات (15)

مامانیِ زهرا
19 فروردین 93 15:33
عید رو با تاخیر بهتون تبریک میگم زیارتتون هم قبول
مامان هدبه
پاسخ
سلام ممنونم
حمیده
19 فروردین 93 23:27
سلام سال نو مبارک... زیارتتون هم قبول... ماشاالله چه زود بزرگ میشن بچه ها... هدیه جون واسه خودش خانومی شده... چه تیپی هم زده برا سال تحویل... قربونش برم من ای جونم... قند تو دلم آب میشه وقتی فکر میکنم دختر منم موقع تحویل سال 94 کنارمه... خدا همه بچه ها رو واسه مامان و باباهاشون حفظ کنه و سلامت بداره.... این بوسه ها هم واسه هدیه جون التماس دعاتون رو هم به گوش زینب میرسونم و میگم حتما واستون دعا کنه... انشاالله که همون تبریز قبول میشین...
مامان هدبه
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم به همچنین فدات شم تا چشم به هم بزنی نی نی کوچلو به دنیا اومده و خانوم میشه واسه خودش و یه روزم میبینی که براش خواستگار اومده تا قبل از هدیه زمان به روال عادی برام طی میشد ولی بعد از تولد هدیه انگار زمان به سرعت برق میگذره اصلا باورم نمیشه که 26 ماه از حضور هدیه در کنارمون داره میگذره ممنونم که به زینب جون پیاممو میرسونین از اینکه دوستانی همچون شما دارم خیلی خوشحالم
مامان گلها
19 فروردین 93 23:44
سلام سال نوتون مبارک. ماشالا به این دختر خانم گل زیارت قبول خانم کوچولو زیارت قبول مامان خانمی
مامان هدبه
پاسخ
سلام به همچنین ممنونم
مامان حدیثه سادات
20 فروردین 93 18:03
سلام عزیزم سال نو مبارک بووووووووووووووووووووووووووس زیارت هم قبول قربونت برممممم بازم بوووووووووووووووووووووووس خیلی دلم براتون تنگ شده بود بازم بووووووووووووووووس همین روزا من پست عید رو میزارم. وقت نکردم.
مامان هدبه
پاسخ
سال نو شمام مبارک بوووووووووووووووس بوووووووووووووووووووس هزارتا بوووووووووووووووس برا تو دوست عزیزم حتما میام دیدنتون
مامان امیررضا
21 فروردین 93 12:00
سلام به مامانی و هدیه جونم سال نو مبارک ماشالله چه خانوم شدی عزیزم می بوسمت
مامان هدبه
پاسخ
سلام عزیزم سال نو شمام مبارک شمام مثل ما نبودین؟چند بار اومدم وبلاگ دیدم چیزی نزاشتین
مامان فتانه
21 فروردین 93 14:51
عزیزم چه عکسای نازی ...زیارت قبول خانمی...موهاشو پشت بستی خیلی ناز شده
مامان هدبه
پاسخ
ممنونم گلم منم اینطوری دوست دارم ولی متاسفانه نمیذاره زودی در میاره
مامان مریم
22 فروردین 93 9:32
چه همه عکس خوشگل دلمون وا شد...زیارتتونم قبول عزیزم..مثل فرشته ها میشه با اون چادر گل گلیش...شما تبریزیا از ما خراسانیا با معرفتترین..بیشتر از یک سال میشه که نرفتیم زیارت..امیدوارم سال خوبی داشته باشین..خوشگل خانومم ببوس
مامان هدبه
پاسخ
سلام عززیزم ممنونم ایشالله آقا میطلبه و به زودی بند و بساط جور میشه شمام میرین زیارت خوش به حالتون که اینقدر نزدیکین به آقا شیرین کام باشین
معصومه
23 فروردین 93 12:14
زیارت قبول جووووونم دخملی ناززززززززززز عزیزم ممنونم واقعا ذوئق دارم انشالله خدا نصیب دوستام بکنه
مامان هدبه
پاسخ
ممنونم عزیزم انشالله به زودی قسمت بشه با نی نی نلزمون باهم برین پابوس امام رضا
مامان سویل
27 فروردین 93 8:45
زیارت قبول خانومی عکسات چقد نازن عسل خانوم
مامان هدبه
پاسخ
ممنونم عزیزم لطف داری
مامان سویل
27 فروردین 93 8:47
ای جووووووووووووونم چوب شور خوردنتو قربون
مامان نگار
27 فروردین 93 9:21
چه خانومی شده واسه خودش این هدیه خانم .سال نو مبارک هدیه خانم .چه عکسای قشنگی .صد سالگی ایشا...
مامان هدبه
پاسخ
ممنونم گلم به همچنین
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
27 فروردین 93 11:40
سلام عزیزم خوبیییییییییییییی وای الهی قربون این ملوس خانم بشم من که اینقدر ناز شده خوشگلم گلم معذرت حسابی این مدت درگیر بودم وروحیم داغونه ببخش زیارتت قبول قشنگم
مامان هدبه
پاسخ
سلام دوست عزیزم خواهش میکنم این چه حرفیه؟وای چرا؟! اتفاقی افتاده؟
مامان فاطمه
28 فروردین 93 17:30
سلام دوست گلم خوبی؟هدیه خوشکلم چطوره؟زیارتتون قبول باشه ایشالله.دخملمون رو ببین چه جیگری شده تو عکسا با لباس زرد این عکس با چادرش تو رواق حضرت خدیجه هم که دیگه معرکه است. مامانی چه خبرا؟از امتحان ارشد چه خبر؟راستی دخمل من یه 6 ماهی میشه که راه افتاده ها!!!!یه بار دیگه بیا پست یکی به آخریمو با نظری که برام گذاشتی رو بخون متوجه میشی چی میگم!
مامان هدبه
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم خوبیم شکر خدا فعلا که خبری نیست ایشالله نیمه دوم اردیبهشت جواب میاد ببینیم خدا چی میخواد توکل به خدا الان میام وبلاگت
ماما نگار
31 فروردین 93 8:50
خواهان آنم که ضربان قلبت با لبخندهای مکرر تکرار شود و هرآنچه به دل آرزو داری از آن تو باشد.
مامان هدبه
پاسخ
ممنونم عزیزم
مامان سونیا
31 فروردین 93 15:34
مادر نمــای قــدرت دنیـــای خلقـــت است مادر به مـا ز ایــزد یکتــا فضیـــلت است فـردوس را بــــه زیر قدمهـــاش مانده رب کـو را مقــام، بعــد خـــدا در عبـادت است روزت مبارک بانو
مامان هدبه
پاسخ
به همچنین عزیزم